جغرافیای مجارستان

 

مجارستان عضو اتحادیه اروپا با جمعیتی حدود ١٠ میلیون نفر، یکی از امن ترین کشورهای جهان می باشد.

پایتخت و پر جمعیت ترین شهر این کشور بوداپست است که حدود ٢ میلیون نَفَر جمعیت دارد و توسط رود دانوب به دو بخش شمالی (بودا) و جنوبی (پشت) تقسیم شده است.

این کشور از شمال با جمهوری اسلواکی، از شرق با رومانی، از شمال شرقی با اکراین و از جنوب با صربستان، کرواسی و اسلونی و از غرب با اتریش هم مرز است.

دارای آب و هوای تابستانی نسبتا گرم و زمستانی با بارندگی زیاد و سرد می باشد.

زبان رسمی مجاری، واحد پول فورینت و دین رسمی آن مسیحیت است.

دانشگاه های آن کشور دارای قدمت و اعتبار علمی بسیار زیادی هستند و به همین دلیل مورد تأیید کشورهای مختلف و همچنین مورد تقاضای متقاضیان خیلی از کشورها می باشند.

 

 

 

 

 

مشاهیر مجارستان

 

ادوارد تلر پدر بمب هیدروژنی

 

صد سال پیش در پانزدهم ژانویه سال ۱۹۰۸ ادوارد تلر (Edward Teller) متولد گردید، مردی که او را پدر بمب هیدروژنی ‌نامیده اند. زندگی ادوارد تلر نمادی از تلفیق دانش و سیاست در قرن بیستم بوده است، قرنی که دو جنگ جهانی در آن انجام شد. در مورد مردانی مثل ادوارد تلر که در تاریخ پرفراز و نشیب قرن بیستم نقش مهمی داشته‌اند، به سختی می‌توان قضاوت کرد.

او از معدود دانشمندانی است که از نظر عده‌ای، عرصه‌ی دانش دیگر ستاره‌ای مثل او نخواهد داشت و از نظر عده دیگری، بهتر بود که تاریخ بشریت اصلا مردی مثل او را تجربه نمی نمود! ادوارد تلر در بوداپست، پایتخت مجارستان، در یک خانواده‌ یهودی ثروتمند متولد شد. پدرش از وکلای معروف و مادرش پیانیست بود و شش ساله بود که ولیعهد اتریش در سارایوو ترور شد. تلر بعدها در مصاحبه‌ای گفت که خوب به خاطر دارد که پدر و مادرش هنگام نهار در مورد ترور ولیعهد صحبت می‌کردند. او با اینکه شش سال بیشتر نداشت، مطمئن بود که این حادثه به جنگی وحشتناکی ختم خواهد می شود. ترور ولیعهد اتریش در سارایوو بهانه ای برای آغاز اولین جنگ جهانی شد. پس از جنگ جهانی اول، تلر درحالی که هجده ساله داشت مجارستان را به قصد آلمان ترک کرد. دلیل این سفر بی‌بازگشت، تشدید قوانین یهودی ستیز در مجارستان بود که امکان ادامه تحصیل را برای آدم با استعدادی مثل او را غیر ممکن نمود زیرا دانشگاه‌های مجارستان متقاضیان یهودی را نمی‌پذیرفتند.

او در دانشگاه لایپزیگ آلمان وارد رشته فیزیک گردید و  بیست ‌ و سه ساله بود که پایان نامه دکترای خود را درمورد فیزیک کوانتوم نوشت و هم زمان در مرکز تحقیقات فیزیک هسته‌ای این دانشگاه مشغول کار شد. اما در فاصله آن سالها زندگی در آلمان هم بر یهودیان سخت شد. ادوارد تلر مانند بسیاری از دانشمندان برجسته آن دوره، آلمان را ترک نمود و پس از اقامت کوتاهی در انگلستان و سپس دانمارک در سال ۱۹۳۵ برای همیشه به کشور آمریکا رفت.

آمریکا با آغوش باز پذیرای نابغه‌های آواره ای همانند او بود. دانشگاه جورج واشینگتن، تلر بیست ‌و هشت ساله را برای تدریس در رشته فیزیک کوانتوم دعوت به همکاری کرد. ورود به آمریکا آغاز راهی هموار تا صعود به قله‌‌‌های موفقیت در رشته فیزیک اتمی برای تلر بود. در آن سالها اروپا درگیر جنگ جهانی دیگری بود و دانشمندان مهاجری مثل آلبرت انیشتین، هانس بته Hans Bethe، لئو سیلارد Leo Szilard و ادوارد تلر که به آمریکا پناه برده بودند به دولت آمریکا هشدار دادند که بعید نیست دولت نازی آلمان بمب اتمی داشته و از آن استفاده نماید. ادوارد تلر که یکی از فیزیکدانان مورد اعتماد دولت آمریکا بود، همان زمان با پروژه سری دولت آمریکا برای ساخت بمب هیدروژنی همکاری می‌کرد و او در واقع طراح اصلی این پروژه عظیم بود.

تلر در روز شانزدهم ژوئیه سال ۱۹۴۵ هنگام تست اولین بمب اتمی آمریکا در صحرایی نیومکزیکو حاضر بود و بعدها در مصاحبه‌ای گفت : لحظه انفجار، مرگ را با چشمانم دیدم. در حالیکه ادوارد تلر به دیدن مرگ افتخار می نمود، آلبرت انیشتین و جمعی از فیزیکدانان برجسته مقیم آمریکا مخالفت جدی خود را با ساخت سلاح‌های اتمی به دولت آمریکا اعلام نمودند و این مخالفت سود چندانی در پی نداشت. دولت آمریکا با در اختیار داشتن دانشمندانی مثل تلر پروژه‌ نظامی خود را دنبال کرد. تلر در دهه پنجاه مدیریت طرح حفاظتی را بر عهده گرفت که بنا بر ادعای خودش در صورت بروز جنگ، امنیت جان نود درصد از آمریکایی‌‌ها را تضمین می‌نمود و بعد از این طرح، پروژه دیگری را آغاز کرد که هدف آن ساخت کانالی مثل کانال پاناما در سرزمین آلاسکا بود، آن هم با انفجار هسته‌ای که بخشی از سرزمین آلاسکا را از بین می برد و این پروژه هرگز عملی نشد به دلیل اینکه تلر با متقاعد کردن رئیس جمهور وقت، مشغول طرحی شد که آمریکا را در صورت حمله فضایی‌ها از خطر نابودی نجات می‌داد.

ادوارد تلر هر چه در عرصه سیاست محبوبتر می‌شد از دانشمندان هم دوره‌ای خویش فاصله بیشتری می‌گرفت تا جایی که ایساک رابی فیزیکدان برنده جایزه نوبل معتقد بود که تلر دشمن بشریت است و دنیا بدون او بی‌ترید بهتر از این خواهد بود. داستان زندگی او الهام بخش یک فیلم کمدی تلخ به نام « دکتر عجیب ‌و غریب یا  چطور یاد گرفتم به بمب‌ها عشق بورزم.» بود که در سال ۱۹۶۴ ساخته شد.

تلر از مخالفان اصلی طرح ممنوعیت آزمایش سلاح‌های اتمی و از حامیان مهم پروژه‌های نظامی آمریکا بود. او از معدود دانشمندانی بود که از پروژه چتر حفاظتی رونالد ریگان در دوره جنگ سرد، در دهه هشتاد میلادی دفاع ‌کرد. ادوارد تلر در سال ۲۰۰۳ میلادی در سن نود و پنج سالگی زندگی را بدرود حیات گفت و مدت کوتاهی قبل از فوت او جرج‌ بوش دوم، تلر را از «برجسته‌ترین متفکران» تاریخ آمریکا معرفی کرد. مردی که زندگی‌اش را وقف حفظ امنیت ملی سرزمینی کرد که در سال‌های آوارگی‌اش وطن او گردید، آن هم با ساخت بمب هیدرژنی.

 

 

ایگناس گلدسیهر

 

ایگناس گلدسیهر از مشاهیر اسلام شناس مجارستانی یا هنگری بوده که از یک خانواده یهودی در ۲۲ ژوئن ۱۸۵۰ در بوداپست متولد شد. تحصیلات خود را در دانشگاه بوداپست و نیز دانشگاههای برلین و لایپزیگ در رشته الهیات اسلامی و السنه سامی به پایان رساند و در ۱۸۷۰ به اخذ دکترا از دانشگاه لایپزیگ نائل شد. سال ۱۸۷۳ به سوریه سفر کرده و مدتی ملازم صحبت شیخ طاهر جزایری از دانشمندان سوریایی بود و از محضر درس وی استفاده کرد و سپس به فلسطین و مصر عزیمت نمود و از اساتید دانشگاه ازهر در مورد زبان و ادبیات عربی و فقه و اصول و حدیث و تفسیر آن بهره مند گردید.

اصولاً نیز با لباس مصری در کلاس درس حاضر می شد. در سال ۱۸۹۴ به اروپا بازگشت و در امتحانات پروفسورا شرکت کرد و قبول شد، این دانشمند متاسفانه از نظر تعصب شخصی در قضاوتهای خود در مورد بعضی از مباحث اسلامی اشتباه کرده یا غرض ورزی نموده و از انصاف دور شده است.

وی در کنگره های بسیاری شرکت کرده و سخنرانی داشته و در انجمنهای آسیایی پاریس و کلکته به عضویت درآمده است، دانشگاههای ادینبورگ و کمبریج نیز به او دکترای افتخاری داده اند. اسلام شناس مزبور به زبانهای لهستانی، فرانسه و انگلیسی و آلمانی مسلط و کتابهایی به این سه زبان نوشته است. کتابخانه شخصی او که حاوی چهل هزار جلد کتاب و قسمت عمده آن به مشرق زمین و موضوعات و مباحث مختلف اسلامی از قبیل فقه و حدیث و تاریخ و تفسیر و زبان شناسی و …. می باشد که شایان توجه می باشد. سرانجام پس از هفتاد و یک سال عمر در ۱۳ نوامبر ۱۹۲۱ در زادگاهش بدرود حیات گفت.

 

 

 

ساموئل میکلوش اشترن

 

ساموئل میکلوش اشترن در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۲۰، در مجارستان متولد شد. در رشته های شرق شناسی و زبان شناسی لاتین در دانشگاه عبری بیت المقدس زیر نظر استادانی چون بنث و گویتین درس آموخت. پس از مدتی به آکسفورد رفت و زیر نظر پروفسور گیب تحقیقات دوره دکتری خود را درباره شعر عربی- اسپانیولی گذراند. اشترن نخست به عنوان مامور اداره سانسور بریتانیا بخشی از سالیان جنگ جهانی را در شرق میانه گذراند و سپس با دریافت درجه دکتری، دبیر چاپ جدید دایره المعارف اسلام و معاون بخش مسکوکات شرقی موزه آشمولین آکسفورد گردید.

در ۱۹۵۷ عضو پژوهشی کالج ال سولز آکسفورد و استادیار گروه آموزشی تاریخ تمدن اسلامی بود. در ۱۹۶۵ با همکاری آلبرت هورانی درباره شهر اسلامی، نشستی با گروه آموزشی تاریخ شرق نزدیک در دانشگاه آکسفورد برگزار کرد. دامنه تحقیقات وی اسپانیای دوره اسلامی و منتهی الیه غرب در جهان اسلام، ایران و مناطق شرقی اسلام را در بر می گرفت.

یکی از موضوعهای مورد علاقه وی تحقیق درباره مسلک افراطیون شیعه اسماعیلیه و مظاهر آن در دوره خلفای فاطمی مصر و فرقه های اسماعیلیه و باطنیه در ایران بوده است. در سکه شناسی، بیشتر درباره سکه های عثمانی مربوط به دوره آل بویه، بویژه ابوکالیجار و نیز سکه های آملی مطالعه کرده و نیز موارد بسیاری در خصوص ضرب سکه در عصر سلاطین غوری افغانستان گردآوری کرد. وی در ۲۹ اکتبر سال ۱۹۶۹، وفات یافت.

 

 

بیلا بارتوک

 

بیلابارتورک، پیانیست و آهنگساز مجارستانی در ۱۵ مارس ۱۸۸۱ در « ناگیسنت میکلوس » متولد شد و ۱۰ سال بیش نداشت که نخستین دروس پیانو را از مادرش آموخت. آموزش او از سال ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۹ زیر نظر استادش « اِرکِل » دنبال شد و از ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۳ به تحصیل در کنسرواتوار مجارستان پرداخت. از اساتید وی می توان « توما = استاد پیانو » و « کِسرِل = استاد آهنگسازی » را یاد نمود. او پس از اتمام تحصیلاتش در کنسرواتوار بوداپِست مشغول به تدریس شد.

بارتوک در طول زندگیش همیشه معتقد به برابری و برادری ملت ها بوده و می گفت  « موسیقی من در خدمت صلح و افکار بشردوستانه است » او بارها طی نامه هایی که برای مادرش نوشت بر این امـر تاکیـد کرد و آن را هـدف زندگـی خود می شمرد. به همین دلیل پس از مرگ بارتوک، جایزه و یاد بود صلح در سالهای ۱۹۴۸ تحت نام « کوسوت » و در ۱۹۵۵ به وی تقدیم گردید.

بارتـوک نخستیـن اجـراهـای خــود را از ۹ سالگــی با موومانـی از سونـات بتهـوون و ساختـه ی خـود « جریان دانوب » آغاز نمود و سپس در تمام عمر خود به عنوان پیانیست و آهنگساز کنسرت های زیادی در دنیا اجرا نمود. در ۱۹۰۳ نخستین اثر مهم او، پوئم سمفونیک « کوسوت Kosot » در منچستر اجرا شد. که در آن نفوذ افکار اشتراوس و ناسیونالیسم مجار به چشم می خورد. درست در همین زمان او متوجه موسیقی دهقانان مجار شد و آن ملودی های عامیانه را نسخه ای واقعه ای از کمال هنری بر شمرد. در ۱۹۰۵ با « زُلتان کُدای » آشنا شد و در ۱۹۰۶ دو دوست به یاری هم نخستین مجموعه ی موسیقی محلی خود را منتشر نمودند که بیش از ۳۰٫۰۰۰ آواز را تشکیل می داد.

مشاهیر مجارستان : بلابارتوک نخستین کسی است که به جمـع آوری موسیقـی محلـی مجـار پرداخت و در کنـار آن به ملودی های فولکلور اسلاو، رومانیایی، اکراین، بلغاری، ترکی، عربی توجه نمود. کُدای در مورد بارتوک می گوید  « او با بررسی و تحقیق در موسیقی فولکلور مجاری قدرت و تاریخ گذشته ی مجارستان را زنده نمود.» او طرز فکر خود را با زبان مدرن و در عین حال ساده و قابل فهم برای عموم مردم بیان می کرد. به همین سبب آثارش در خارج از مجارستان نیز با مقبولیت زیادی رو به رو گشت.

بارتوک جزو آن دسته از آهنگسازانی بود که طرز فکر موسیقی مردم را در قرن ۲۰ پایه ریزی کرد و راهی برای ایجاد مکتب آهنگسازی مدرن در مجارستان ایجاد کرد. از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷، ۲ سوئیت برای ارکستر و ۲۰ آواز محلی مجار با همراهی پیانو مکتوب کرد و از سال ۱۹۲۶ به مدت ۱۲ سال بر روی مجموعه ی « میکروکوسموس » که شامل ۱۵۳ قطعه در ۶ دفتر برای آشنایی کودکان با موسیقی مدرن بود را به رشته تحریر درآورد.

در ۱۹۱۸ موفق شد اپرای « قصر ریش آبی » را در بوداپست به اجرا درآورد و در تاریخ اپرای مجارستان، این اپرا جایگاه مهمی کسب کرد، زیرا بارتوک توانست همزمان از طرز فکر امپرسیونیسم و اکسپرسیونسیم و قوانین اپرای واگنر استفاده کند. این اپرا دارای یک اَکت می باشد. او در این اپرا از بالادها و آوازها قدیمی مجار به خوبی استفاده کرده است. در ۱۹۳۶ موسیقی برای سازهای زهی، سازهای ضربی و چلستا را برای ارکستر نگاشت. در ۱۹۴۳ کنسرتو برای ارکستر و در سال های ۱۹۲۶، ۱۹۳۱، ۱۹۴۵ سه کنسرتو برای پیانو خلق کرد.

همچنین دو باله ی « پرنس جنگل » و « ماندارین های شگفت انگیز » جزو مهمترین آثار او قرار دارند. او از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۳۹ نیز مشغول به نوشتن ۶ کوارتت زهی بود. در سال ۱۹۴۰ اشغال مجارستان توسط نازی ها او را ناچار به ترک مجارستان نمود. او نیز دعوتی را که از سوی دانشگاه کلمبیا از وی به عمل آمده بود را قبول و به طرف نیویورک عازم شد و در آنجا به جمع آوری آهنگ های محلی جنوب اسلاو مشغول شد.

در آمریکا، « منوهین » به او سفارش نوشتن سونات برای ویلن، « کوسویتسکی » سفارش کنسرتو برای ارکستر و « پریمروس » کنسرتو برای ویلن آلتو را دارند. بارتوک بر اثر بیماری لوسمی در بیمارستان « وست ساید » در ۲۶ سپتامبر ۱۹۴۵ در نیویورک درگذشت. او لحظاتی پیش از مرگ به پزشک معالجش گفته بود  « من باید بروم »، اما هنوز خیلی چیزها برای گفتن دارم. »

 

 

فرانس پوشکاش بیرو اسطوره مجارستان

 

مثل خیلی دیگر از ستاره‌های جهان فوتبال، بهترین سرگرمی دوران کودکی فرانس هم فوتبال بود و مادر او همواره برای اینکه خود را از شر اذیت‌های کودکانه او رها کند، یک توپ به او می‌داد و فرانس، ساعت‌ها مشغول بازی با آن می‌شد. فرانس در دوران نوجوانی خود تصمیم گرفت به فوتبال بازی کردن در خیابان‌های بوداپست پایان دهد و به صورت حرفه‌ای به فعالیت ورزشی خود بپردازد؛ به همین خاطر بود که تصمیم گرفت به تیم نوجوانان کیس‌پست بپیوندد.

پس از سپری‌کردن چند سال در کیس‌پست، پوشکاش به تیم بزرگسالان این باشگاه پیوست. خیلی‌ها می‌گفتند به این خاطر که پدر فرانس سرمربی کیس‌پست است، او به این تیم آمده ولی او آن‌قدر در این تیم خوش درخشید که دیگر منتقدی برایش باقی نماند. در سال‌۱۹۴۹ وزارت دفاع مجارستان، سرپرستی و حمایت از باشگاه کیس‌پست را به عهده گرفت و از آن به بعد، نام این تیم به «هونود» تغییر پیدا کرد.

پس از این تغییر نام، برای تشکر از تمام بازیکنان هونود، به آنها درجه‌های نظامی تعلق گرفت که پوشکاش هم در این میان، درجه سرگردی گرفت و از همان زمان، به خاطر سرعت زیادی که فرانس داشت، به او لقب galloping major سرگرد تیزرو دادند. پوشکاش اولین بازی ملی‌اش را روز ۲۰ آگوست ۱۹۴۵ برابر اتریش برگزار کرد و اتفاقا با به‌ثمررساندن یکی از گل‌های تیمش، نقش مؤثری در پیروزی ۵ بر ۲ مجارستان بر اتریش ایفا کرد.

پوشکاش همراه با گیزیبور، کوکسیس، بوسیچ، هیده‌گوتی و سایر هم‌ بازی‌ هایش، تیمی قدرتمند تشکیل داده بودند؛ آن‌قدر که موفق شدند ۳۲بازی ملی و رسمی را بدون شکست پشت سر بگذارند و رکورد شکست‌ناپذیری در دیدارهای ملی را به خود اختصاص دهند که البته این رکورد، هنوز هم پابرجاست. شم گلزنی پوشکاش آن‌قدر بالا بود که موفق شد در ۸۴ بازی ملی ۸۳گل به ثمر برساند یعنی میانگین ۹۸درصدگل در هر بازی (یا تقریبا یک گل در هر بازی) که این خود یک رکورد در عرصه گلزنی در بازی‌های ملی به شمار می‌آید.

پوشکاش همچنین پس از علی دایی از ایران، دومین گلزن برتر تاریخ جهان فوتبال به شمار می‌آید و پله، اسطوره فوتبال برزیل پس از او در مکان سوم این رده‌بندی جای دارد. پس از آنکه پوشکاش از «هونود» جدا شد، تصمیم گرفت فوتبال باشگاهی‌اش را در اسپانیا ادامه دهد؛ به همین دلیل به اسپانیول پیوست ولی در هیچ‌کدام از بازی‌های رسمی این تیم به میدان نرفت و فقط در چند بازی دوستانه در اسپانیول به هنرنمایی پرداخت و پیش از آن‌که فرصت بازی در یکی از دیدارهای رسمی اسپانیول را پیدا کند، با محرومیتی ۲ساله از سوی UEFA مواجه شد که او را از حضور در بازی‌های باشگاه‌های اروپایی منع می‌کرد.

در آستانه خاتمه‌یافتن دوران محرومیت او آ.ث.میلان و یوونتوس تمایل زیادی به عقد قرارداد با ستاره گلزن تیم ملی مجارستان نشان دادند ولی در نهایت این سران رئال مادرید بودند که در سال‌۱۹۵۸ پوشکاش ۳۱ساله را جذب کردند. پوشکاش در اولین فصل حضور در لالیگا ۴بار هت‌تریک کرد تا رکورد دیگری به نام خود ثبت کرده باشد. پوشکاش در مدت حضور خود در رئال، موفق شد با این تیم ۵ عنوان قهرمانی در لالیگا، یک قهرمانی در جام حذفی، ۳ قهرمانی در جام‌های اروپایی و یک قهرمانی در رقابت‌های بین‌قاره‌ای به دست آورد.

هنرنمایی پوشکاش در رئال آن‌قدر تاثیرگذار بود که به تیم ملی اسپانیا هم دعوت شد و در جام جهانی‌۱۹۶۲ برای این تیم به میدان رفت ولی برای اولین و آخرین بار در دوران بازیگری‌اش، موفق نشد برای تیمی که در آن حضور یافته بود، گلزنی کند و در ۴بازی که برای اسپانیا انجام داد، پایش به گل باز نشد.

پوشکاش در سال۱۹۷۱ به جرگه مربیان پیوست و بزرگ‌ترین افتخارش در این دوره، رساندن پاناتینایکوس به فینال جام اتحادیه اروپا بود. از سایر افتخارات پوشکاش می‌توان به برگزیده‌شدن او به عنوان ششمین بازیکن برتر قرن اشاره کرد. در سال۲۰۰۲ هم ورزشگاه «نپ استادیون» بوداپست به افتخار پوشکاش به ورزشگاه «فرانس پوشکاش» تغییر نام داد. فرانس پوشکاش بیرو اسطوره فوتبال مجارستان ۲هفته پیش در بیمارستانی در بوداپست به علت عارضه قلبی و عروقی و مشکلات تنفسی در سن ۷۹ سالگی درگذشت.

 

 

گئورگ لوکاچ

 

تولد ۱۸۸۵- درگذشته ۱۹۷۱) فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، و تئوریسین و مبارز کمونیست مجار ، کمیسر فرهنگ و آموزش در حکومت سوسیالیستی کوتاه‌مدت مجارستان در ۱۹۱۹ بود. لوکاچ، از سران «شورش مجار» در سال ۱۹۵۶ بود که طی آن مردم علیه حکومت استالینیستی به پا خواستند. از لوکاچ آثاری در زمینه تئوری مارکسیستی زیبایی‌شناسی که با کنترل سیاسی هنرمندان مخالف بود، دفاع از انسانیت و تشریح مفهوم «از خود بیگانگی» برجای مانده‌است و در غرب کلا او را مارکسیستی با گرایشان انسان‌دوستانه می‌شناسند.

گئورگ لوکاچ شاید تنها فیلسوف مارکسیست بزرگی باشد که پیش از پیوستن به مارکسیسم حیات فکری قابل توجهی داشته‌است. وی بعدها دیدگاههای جهانی خود را «ضدیت با سرمایه‌داری رومانتیک» خواند که در واقع ردّی بر جامعه موجود بود که بر پایه نوستالژی برای گذشته‌ای است که به اعتقاد او تجزیه و فردگرایی کمتری نسبت به اکنون داشته‌است. او در آوریل ۱۸۸۵ در بوداپست در خانواده یک بانکدار خودساخته موفق یهودی متولد شد و تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه بوداپست دنبال کرد.

در این زمان با وجود سلطه تجاری یهودیان در خارج از کشور، تجارت مجارستان هنوز تحت تسلط اشراف بود و این مسئله‌ای است که شاید بتواند «نفی احساساتی و شدید نظم موجود در مجارستان» توسط لوکاچ را توضیح دهد، چنانچه این امر در طرفداری شدید وی از شعر انقلابی «اندرا آدر» مشاهده می‌شود. اصلی‌ترین تأثیر فلسفی لوکاچ مربوط به حوزه آلمان است. او در حلقه فکری هایدلبرگ که ماکس وبر در طول سالیان ۱۹۰۶ تا ۱۹۲۸ به دور خود گرد آورده بود شرکت داشت.

برجسته‌ترین اثر لوکاچ پیش از پیوستن او به مارکسیسم، «نظریه رمان» (۱۹۱۶) است که تحت تأثیر نظریات اعضای آن حلقه نظیر جورج زیمل صورت گرفته‌است. آنها نگرش انتقادی سنگینی نسبت به مدرنیته‌ای که عقلانی و بی‌روح دیده می‌شد شکل داده بودند، به همراه تأکیدی نئوکانتی بر تمایز شدید بین واقعیات و ارزشها، به‌طوری‌که ارزشهای صحیح از دستیابی به تحقق عملی ناتوان انگاشته می‌شدند. تصمیم لوکاچ برای پیوستن به حزب کمونیست جدید در دسامبر ۱۹۱۸ و مشارکت او در تلاش بی‌ثمر برای به‌دست‌گیری قدرت در اوایل سال ۱۹۱۹ منجر به بروز این ایده در او شد که بالاخره این تناقض «تراژیک» حل خواهد شد، یعنی انقلاب سوسیالیستی می‌تواند منجر به تشکیل جامعه‌ای شود که از ویژگی‌های ناسازگار سرمایه‌داری مدرن رنج نخواهد بود.

وی پس از شکست ۱۹۱۹ تبعید شد و در بقیه زندگی‌اش چهره‌ای اصلی در جنبش کمونیستی جهان بود. در واقع او تا زمان کسب شغل دانشگاهی پس از بازگشتش به مجارستان در ۱۹۴۵، مأمور حزبی بود. بحث و جدل در زندگی از او کمونیستی سرسخت ساخته بود. در ابتدا او به عنوان یک «کمونیست چپ» در جناح انترناسیونال کمونیست خواهان حمله بی امان انقلابی علیه کاپیتالیسم بود.

«تاریخ و آگاهی طبقاتی» -کار برجسته لوکاج در این مورد- که حاوی امیدهایی مسیحایی و ملهم از پایبندی شدید او به کمونیسم است، کتابی است که بطور جدلی ساخته و پرداخته شد. اگرچه «تاریخ و آگاهی طبقاتی» اثر عظیمی بر حیات فکری آلمان در دوره جمهوری وایمار داشت (تا حدی که ستایشگر لوکاچ، ‌لوسین گلدمن مدعی شد بخشی از «وجود و زمان» (۱۹۲۷) هایدگر پاسخی بدان کتاب بوده‌است)، لوکاچ سریعاً‌ شروع به فاصله گرفتن از کتابش نمود، در حالی‌که مصر بود دلایل او برای چنین کاری صرفاً فلسفی بوده‌اند.

البته او به دیدگاههایی که برای اولّین بار در اواسط دهه ۱۹۲۰ تنظیم نموده بود وفادار ماند. ایده‌هایی که در تقابلی سخت با نوشته‌های جوانی‌اش بودند و شامل تأکیدی بر ویژگی‌های مثبت تمدن بورژوازی و نیز پیوستگی میان آنها و خصوصیات جامعه سوسیالیستی بود، هرچند چنین کاری در آن زمان از نظر سیاسی عملی خطرناک بود. در ۱۹۵۶، او به «شورش مجار» علیه حکومت استالینیستی پیوست و پس از شکست این شورش، گرچه او دیگر جایی در حزب کمونیست نداشت، اما مجاز به ادامهٔ زندگی در بازنشستگی و ادامهٔ کارهای ادبی و تئوریک سیاسی خود شد. برخی از مفسران معتقدند که در آخرین سالهای پیش از مرگش در ۴ ژوئن ۱۹۷۱، لوکاچ تحت تأثیر شورش‌های دانشجویی در غرب و در واکنش به هجوم ۱۹۶۸ به چکسلواکی، در حال رجوع به مارکسیم انقلابی‌تر جوانی‌اش بود.

آثار وی:

جان و اشکال آن (۱۹۱۱) نظریه زمان (۱۹۱۶) تاریخ و آگاهی طبقاتی (۱۹۲۳)(در سال ۱۹۷۱ به انگلیسی برگردانده شد) تاملی در وحدت اندیشه لنین (۱۹۲۴) در دفاع از «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، دنباله‌روی دیالکتیک (۱۹۲۵ یا ۱۹۲۶) مطالعاتی در رئالیسم اروپایی (۱۹۴۸)‌(در ۱۹۵۰ به انگلیسی برگردانده شد) ویرانی هدف (۱۹۵۵)

لیست آثار منتشر شده به فارسی:

در دفاع از «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، دنباله‌روی دیالکتیک، گئورگ لوکاچ، ترجمه حسن مرتضوی، نشر آگاه، چاپ اول بهار ۱۳۸۳، شمارگان ۱۱۰ نسخه، شابک  ۹۶۴-۳۲۹-۰۷۶X

تاملی در وحدت اندیشه لنین، گئورگ لوکاچ، ترجمه  حسن شمس‌آوری، علی‌رضا امیرقاسمی، نشر و پژوهش دادار، چاپ اول پاییز ۱۳۸۱ تهران، شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، شابک  ۱-۵۸-۷۲۹۴-۹۶۴

 

 

 

عبدالکریم ژرمانوس

 

عبدالکریم ژرمانوس از خاورشناسان مجارستانی و در شهر بوداپست متولد شد و تحصیلات عالیه خود را در رشته زبانهای عربی و ترکی دانشگاه اسلامبول گذراند. وی درس خود را تحت تعلیم استادانی مانند  وامبری، گلدسیهر، به پایان رسانید و برای تکمیل مطالعات خود به موزه بریتانیا در لندن سفر کرد و بعد از بازگشت به بوداپست به سمت پروفسور زبانهای فارسی، عربی، ترکی، تاریخ اسلام و فرهنگ اسلامی در مدرسه عالی شرقی به تدریس مشغول گردید.

ضمناً بر زبانهای لاتینی، فرانسه، انگلیسی ….مسلط بود و استاد ژرمانوس بنا بر دعوت رابیندرانات تاگور شاعر هندی و رئیس دانشگاه بنگال به این کشور سفر کرده و در دانشگاههای حیدرآباد و دهلی به تدریس مشغول گردید و پس از مطالعات زیاد در اسلام شناسی و تعالیم اسلامی در مسجد دهلی به دین اسلام مشرف گردید و نام خود را عبدالکریم نهاد. پس از چندی برای ادای مناسک به مکه مشرف شد و در مدینه مزار حضرت خاتم الانبیا حضرت محمد را زیارت نمود و کتاب ‹‹ الله اکبر›› را به زبان مجارستان به رشته تحریر درآورد که در حقیقت سفرنامه وی می باشد و بعداً به زبان آلمانی و ایتالیایی نیز این کتاب ترجمه شده است. در بهار سال ۱۹۵۵ به مصر بازگشت و به دعوت دولت مصر چند ماهی در قاهره، اسکندریه و دمشق گذراند و کنفرانسهایی به زبان عربی معاصر و نیز درباره اشکالی از ادبیات مجارستانی ایراد نمود. پروفسور ژرمانوس در سال ۱۹۵۲ به عضویت انجمن علمی و ادبی ایتالیایی و در ۱۹۵۶ به عضویت وابسته به مجمع لغوی قاهره و ۱۹۶۲ مجمع علمی عراقی انتخاب شد. آثار ارزنده ای در رابطه با اسلام و ادبیات عرب و عثمانی انتشار داد.

 

 

 

شاندور پتوفی شاعر مجارستانی

 

عشق و آزادی این دو را می‌خواهم جانم را فدا می‌کنم در راه عشقم و عشقم را در راه آزادی

شاندور پتوفی بزرگترین شاعر انقلابی مجارستان بود که در ردیف معروفترین شعرای جهان قرار دارد. پتوفی شاعر و قهرمانیست که شعر او و زندگانی او یکجا مظهر تمایلات آزادیخواهانه یک ملت بود. پتوفی در روز اول ژانویه سال ۱۸۲۳ در یکی از دهات کوچک مجارستان بنام کیش‌کوروش متولد گردید. خانواده او یک خانواده دهاتی و پدرش یک دهقان بود که بعدها دکان کوچکی در ده خود باز کرد و مادرش هم یک زن روستایی ساده بود با اینهمه پدر و مادر پتوفی تمام کوشش خود را بکار ‌بردند که فرزندشان آنقدر که می‌تواند تحصیل نماید.

زندگی پتوفی از دوران کودکی با فقر و تنگدستی سپری شد و از سن ۱۶ سالگی بصورت یک رشته ناگسستنی از رنجها و مبارزات وی در‌آمد. نخستین اشعار وی که از این زمان آغاز می‌شوند ، رنجهای او و در عین حال عطش سیری ‌ناپذیرش را برای دانستن بیان می‌کند. او در این زمان از مدرسه گریخت و بعنوان هنر‌پیشه تئاتر مدتهای دراز با پای پیاده در دشتهای بی‌انتهای وطن خویش سفر نمود.

پتوفی تاریخ انقلاب بزرگ فرانسه را دوست داشت مطالعه حوادث این انقلاب عظیم چشمان او را باز ‌کرد و فهمید که باید برای دفاع از حق طبقات محروم وطن که اسیر دست مالکان بزرگ و اشراف بودند قیام نماید. مخصوصا حوادث سالهای خونین ۱۷۹۲ و ۱۷۹۳ انقلاب فرانسه خیلی در او مؤثر بود و خود او گفته است. دعای صبحانه من تاریخ انقلاب فرانسه است ، این انجیل جدید تعلیم دهنده آزادی و نجاتبخش امروز بشر است.

از سال ۱۸۴۰ یعنی وقتیکه در اوایل ۱۹ سالگی بود ، بعنوان نویسنده وارد یکی از مجلات ادبی و اجتماعی بوداپست شد. از وقتیکه پتوفی فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز کرد ، بتدریج همچون ستاره‌ درخشانی تمام عناصر انقلابی را هاله‌وار بدور خود جمع ‌کرد. اینها با درخواستهای اصلاح‌طلبانه و رفورمیست مخالفت داشتند و یک برنامه انقلابی پیشنهاد ‌کردند که در آن قوانین بردگی دهقانان الغاء گردد، آزادیهای دموکراتیک برای مردم برقرار شود و استقلال ملی برای وطن تامین شود. تمایلات انقلابی و درخواستهای مردم مجارستان سال به سال توسعه ‌یافت. بطوریکه بر اثر همین کوششها و فعالیتها در سال ۱۸۴۴ امپراتوری اطریش ناگزیر شد زبان ملی مجار را بعنوان زبان رسمی در مجارستان قبول نماید. اما روشن است که با این قبیل اصلاحات نه عطش انقلابی پتوفی فرو می‌نشست و نه درخواستهای ملت مجار پایان پذیر بود. قطعه دلیرانه دشمن شاهان که در دسامبر ۱۸۴۴ ساخته شد نشان می‌دهد که این جوان انقلابی ۲۱ ساله با کینه و نفرت بی‌پایان به پادشاهان ، امپراتوران و تزارها نگاه می نماید. در اشعار سالهای بعدش با روشن‌بینی روز‌افزون به آینده نگاه می‌کرد و در انتظار انقلاب بود.

سال ۱۸۴۸ در سراسر اروپا سال انقلابها و هیجانها بود و در این سال پس از چندین سال تسلط ارتجاع سیاه ، امواج طوفان انقلاب یکباره سراسر اروپا را متحول نمود. در ماه فوریه در پاریس انقلابی آغاز شد و جمهوری دوم فرانسه برقرار گردید و اوایل ماه مارس در وین جوانان آزادیخواه برای بدست آوردن آزادیهای دموکراتیک انقلاب نمودند و صدر‌اعظم ظالم را مجبور کردند به انگلستان فرار کند. در همین وقتها در آلمان ، ایتالیا ، قسمتهای مختلف اطریش مانند بوهم ، صربستان ، ترانسیلوانی و نقاط دیگر انقلابهای خونینی ظهور نمود. همزمان با این قیامها در مجارستان هم انقلاب آغاز گردید و شاندور پتوفی شاعر ملت و شاعر انقلاب در راس انقلابیها جای گرفته بود.

آن زمان بوداپست مثل امروز یک شهر نبود بلکه از دو شهر “بودا” و ” پشت” تشکیل شده بود که در کنار یکدیگر قرار داشتند. “بودا” شهر اعیانی و اشراف‌نشین و “پشت” شهر کارگری و فقیر بود. انقلاب روز ۱۵ مارس در “پشت” آغاز شد و پتوفی و چندتن از دوستان جوانش انقلاب را رهبری ‌کردند و در همین روز سانسور مطبوعات را ملغاء نمودند ، چاپخانه‌ها را تصرف کردند ، شعر معروف پتوفی با نام سرود ملی چاپ و منتشر شد و پتوفی خود این شعر را برای مردم خواند.

زندان “دژ بودا” که زندان وحشتناک بزرگی بود گرفتند و آزادیخواهان را از زندان آزاد کردند. از همین روز روزنامه‌ای بنام ۱۵ مارس انتشار دادند که پتوفی اشعار و عقاید خود را در آن منتشر می‌کرد. دو روز بعد در ۱۷ مارس دربار وین ناچار در برابر قدرت انقلابی مردم مجارستان تسلیم شد ولی باز هم انقلاب براه خود پیش می‌رفت و پتوفی هم اشعار زیبای خود را می‌سرود و منتشر می‌کرد.

او در این زمان ۲۵ سال سن داشت. اما دربار ارتجاعی وین با اینکه ناچار به تسلیم شد دست از مقاومت برنداشت. بدستور امپراتور نیروهای نظامی از ایالات مختلف جمع شده و برای سرکوبی انقلابیون عازم شدند. در این وقت بود که پتوفی و یارانش اعلام نمودند همه مردم برای مقابله با دشمن سلاح برداشته و به مقاومت مسلحانه بپردازند. با وجود اینکه دوستانش همواره به او اعتراض می‌نمودند و از او می‌خواستند که خود را به خطر نیاندازد ، اما او که افسر بود ، شخصا در نبردها شرکت می‌کرد و همیشه در نخستین صف می‌جنگید.

اشعار معروف او که در این زمان سروده شد مانند دریا طغیان کرد ، به ملت ، ۱۸۴۸ ، انقلاب ، جمهوری ،‌ارتش ترانسیلوانی و آخرین شعر حساس وی بنام دوران وحشتناک همه روح فداکاری ، وطن پرستی و آزادیخواهی پتوفی را منعکس می‌نماید. در تابستان ۱۸۴۹ بهنگام آخرین پیکارهای دلیرانه‌اش ، پتوفی ضمن یکی از خونین‌ترین نبردها در روز ۳۱ ژوئیه در ۲۶ سالگی در شگوار کشته شد. گرچه پتوفی بیش از شش یا هفت سال شاعری نکرد و جوان مرد ، ولی یکی از بزرگترین شاعران مجارستان و تمام جهان محسوب می گردد. راز عظمت او در اینست که قلبش و شعرش را با قلب مردم و ملت پیوند داده و زبان ، شعر ، عشق به وطن و آزادی را در مکتب توده‌های وطن درآمیخت. در سال ۱۹۷۳ به توصیه یونسکو و به مناسبت یکصد و پنجاهمین سالگرد تولد “شاندور پتوفی” در سراسر جهان از او تجلیل به عمل آمد.